-
جوانی
شنبه 4 مهرماه سال 1388 00:18
مرى جوانی از دانشکده فارغالتحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی، پشت درهای یک نمایشگاه نظرش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو میکرد که روزی صاحب آن ماشین شود. مرد جوان از پدرش درخواست کرده بود که برای هدیه فارغالتحصیلی، آن ماشین را برایش بخرد. او میدانست که پدر توانایی خرید آن را دارد. بالاخره، روز...
-
بلبل مست
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 13:57
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان وقت پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست بیار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست ازین رباط دودرچون ضرورت است رحیل رواق و طاق معشیت چه سربلند و چه پست مقام عیش میسّر نمیشود بی رنج بلی به حکم بلا...
-
فطر مبارک
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 23:31
عید سعید فطر مبارک
-
حافظ شیرازی
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 22:45
-
لب خندان
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 18:45
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمشب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینهی من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود بادهپرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز...
-
نرگس مست
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 13:04
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر بچه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست شمع دل و دمسازان بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید...
-
شب قدر
جمعه 20 شهریورماه سال 1388 15:01
-
خیال روی تو
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 21:24
خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجّت موجّه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوتسرای خاص بگو فلان ز گوشهنشینان خاک درگه ماست بصورت...
-
پژواک زندگی
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 16:03
پسری با پدرش در حال کوهنوردی بود که ناگهان پسر افتاد، آسیب دید و فریاد کشید:آآآ... با تعجب از جایی در کوه، صدایی شنید که پشت سر هم تکرار می شد: آآآآآآ... پسرک با کنجکاوی فریاد زد: «تو که هستی؟» جواب شنید: «تو که هستی؟» و بعد به طرف کوه فریاد زد: «من تو را تحسین میکنم!» پاسخ شنید: من تو را تحسین میکنم!» پسرک، عصبانی از...
-
باد بهاری
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 18:42
دل و دینم شد و دلبر بملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم و می خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان بزبان لافی زد پیش عشّاق تو شبها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو...
-
عاشق کُش عیّار
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 13:07
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیّار کجاست شب تار است و ره وادی ایمِن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامتگر بیکار...
-
سخن شناسی
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 16:24
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناسی نیی جان من خطا اینجاست سرم به دینی و عقبی فرو نمیآید تبارک الله ازین فتنهها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال هان که ازین پرده کار ما بنواست مرا بکار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من...
-
عید آمد
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 13:20
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که درین مدّت ایّام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت برسان بندگی دختر رز گو بدر آی که دم همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم تُست جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت...
-
اشک مهتاب
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 16:45
کنار برکه ای بودیم در خواب تو با جام می ربودی ماه از آب چو نوشیدم از آن آب گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
-
آتش دل
جمعه 9 مردادماه سال 1388 12:03
سینهام زآتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت هر که زنجیر سر زلف پریرویی دید دل سودازدهاش بر من دیوانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش...
-
سرزمین باران
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 14:10
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وآن مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت حافظ شاعری بزرگ و نامدار در ادب کهنسال فارسی است؛ بزرگمردی که خود همهی دانستهها و ذوق و قریحهی خدادادیاش را از قرآن میداند: صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم...
-
شرح غم دل
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 18:25
خواستم شرح غم دل بنویسم به قلم آتشی در قلم افتاد که طومار بسوخت آن درد ندارم که طبیبان دانند دردیست محبت که حبیبان دانند
-
ابروی کمان
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 23:33
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود رنگ دو عالم که نقش دو الفت بود زمانه طرح محبّت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم چو از دهان...
-
مرغ بهشتی
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 22:45
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده درین فکر جگر سوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشّاق زد آن چشم خمارین پیداست ازین شیوه که مستست شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه تدبیر کند رای صوابت هر ناله...
-
پروین اعتصامی
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 18:26
-
سلطان خوبان
جمعه 29 خردادماه سال 1388 20:54
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آنحال مشکین بر رخ رنگین غریب مینماید عکس می در رنگ روی...
-
پری پیکر
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 21:30
میدمد صبح و کله بسته سحاب الصّبوح الصّبوح یا اصحاب می چکد ژاله بر رخ لاله المُدام المُدام یا احباب می وزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم بدم می ناب تخت زمرد زدهست گل به چمن می چون لعل آتشین دریاب در میخانه بستهاند دگر افتَتِح یا مُفتَتح الابواب این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده به شتاب بر رخ ساقی پری پیکر...
-
عکس رخ یار
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 16:28
ساقی بنور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بیخبر ز لذّت شُرب مُدام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کاید به جلوه سرو صنوبر خُرام ما هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما ترسم که صرفهی نبرد روز باز خواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما مستی...
-
قونیه(ترکیه)مقبره مولانا
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 22:56
-
غم دیدار تو دارم
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 14:43
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند خاطر مجموع ما زلف پریشان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری کاندرین ره کشته بسیارند قربان شما دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار...
-
حسن خداداد
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1388 14:10
من کجا ترک وی از طعنهی اغیار کجا؟ بلبل زار کجا، صبر ز گلزار کجا؟ او مگر با غم جان چاره کند، ورنه مرا دل کجا، دست کجا، چاره ی این کار کجا؟ گر تمنّای تو، دیوانه نمیکرد مرا من کجا بودم و این کوچه و بازار کجا؟ گیرم امروز به شرح غم من گوش کنی جرأت شکوه کجا دارم و گفتار کجا؟ لطف ساقی سوی این خانه کشیدهست تو را ورنه زاهد...
-
تدبیر ما
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1388 13:00
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی کعبه چون آریم چون روی سوی خانه خمّار دارد پیر ما در خرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف...
-
مژده گل
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 12:11
رونق عهد شبابست دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر بجوانان چمن باز رسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچهی باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را ترسم این قوم که بر دُرد کشان میخندند در سر کار خرابات کنند...
-
صفای می
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 00:24
صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل فام را راز درون پرده ز رندان مست پُرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را عنقا شکار کس نشود دام باز چین کانجا همیشه باد بدست است دام را در بزم دور یک دو قدح در کش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ایدل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در عیش نقد...
-
حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 13:59
حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک و خرید او و بیمار شدن کنیزک و تدبیر در صحت او بود شاهی در زمانی پیش از این مُلک دنیا بودش و هم ملک دین اتّفاقا شاه روزی شد سوار با خواص خویش از بهر شکار یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک جان شاه مرغ جانش در قفس چون می طپید داد مال و آن کنیزک را خرید چون خرید او را و برخوردار شد...